دیشب کسب و کارم شروع شد. هنوز اول راهَم ولی میخوام این کار رو ادامه بدم، چون بهش علاقه دارم. هرچند ممکنه دیگران فکر کنن نمیشه با این کار پیشرفت کرد، اما می دونم که میشه.....
+ قرار شد با "آ" بشینیم فیلم تماشا کنیم(♡‿♡)
آنچه بر من می گذرد
دیشب کسب و کارم شروع شد. هنوز اول راهَم ولی میخوام این کار رو ادامه بدم، چون بهش علاقه دارم. هرچند ممکنه دیگران فکر کنن نمیشه با این کار پیشرفت کرد، اما می دونم که میشه.....
+ قرار شد با "آ" بشینیم فیلم تماشا کنیم(♡‿♡)
دیشب مشغول گشتن توی یه کانال بودم یهو دیدم پیام داده :«دلتنگت هستم»! (چیزی که چند روز بود من می خواستم بهش بگم.....)
و واقعاً برام عجیبه، وقتی با چنین چیزی مواجه میشم در لحظه گریه می کنم و دقیقاً همون لحظه گریهم گرفت!
چیز دیگه ای که برام عجیبه اینه که در چنین مواقعی واقعاً نمی دونم چی بگم. یعنی از لحاظ ابراز احساسات واقعاً زیر خط فقر هستم. واقعاً می خواستم یه چیز قشنگ در جوابش بگم ولی نمی دونستم چی بگم و برای همین مجبور شدم توی اینترنت جستجو کنم ببینم در جوابش چی باید بگم!
+ اگه شما بودین چی جواب می دادین؟ و واکنشتون چی بود؟
امروز از نادر ترین روزهای زندگیم بود. هم شاد بودم و خندیدم و کار کردم و کیف و حال کردم، هم افسرده شدم و گریه کردم و سکوت کردم. نکته ی جالبی که هست اینه که الآن دوباره برگشتم به همون حالت شادِ پرانرژیِ صبح.
+ واقعاً چه خبره توی قلب ما؟
تک تک دوستای نزدیکم دارن ازدواج می کنن، درحالیکه من در حال حاضر اصلاً قصد ازدواج ندارم و حتی نمیخوام بهش فکر کنم. نمی دونم ارتباطم با دوستان متأهلم چجوری میشه و اصلاً ادامه پیدا می کنه یا نه، زیادم مهم نیست. به قول "آ" (آ دوستِ دورانِ مدرسه ام میباشد) امسال هر کی هم که ازدواج کنه، ما کنار هم و با همیم.....
+ این روزا شوق نقاشی توی وجودم ته کشیده، دلیلش رو هنوز نمیدونم اما دلم نمیخواد ادامه پیدا کنه.....
هیچوقت یادم نمیره که روز شماری می کردم ۱۷ ساله بشم و الآن نزدیک ۱۹ سالگیام!🙂
هیچوقت یادم نمیره که چقدرررر دلم می خواست موبایل خودمو داشته باشم و الآن حدود ۵ ساله که دارمش، درحالیکه صمیمی ترین دوستام امسال موبایل گرفتن!🥲
هیچوقت یادم نمیره که چقدررررررر آرزوم بود یه اسپیکر اون مدلی داشته باشم و توی فکر خریدنش بودم که یکی برام هدیه آورد و الآن یکساله که دارمش!😍
هیچوقت یادم نمیره که چقدر شب و روز برای کنکور جنگیدم و تلاش کردم به این امید که این روزا رو داشته باشم، و الآن دو ماهه که دارم با این روزا زندگی می کنم!🥲
کاش هیچوقت یادم نره، کاش همیشه یادم بمونه که زندگی روی خوش به من زیاد نشون داده، کاش ببینم.....!
این روزا تجربیاتم زیاد شدن، در واقع هرچقدر بیشتر میگذره احساس می کنم زندگی رو بهتر می فهمم. زندگی چیز عجیبیه، ولی خوشبختانه میشه باهاش کنار اومد.....
امروز خوندن کتابی که خیلی وقت پیش دوستم داده بود رو بالاخره شروع کردم. درباره ی تله های رفتاری بود. خوشحالم که خوندمش. چیزایی رو خوندم که برام خیلی لازم بود.
و من همچناان منتظر نتیجهی انتخابرشته هستم.....🥲
همچنان منتظر نتیجه ی انتخاب رشته هستم. یه اطمینان قلبی که نمی دونم از کجا اومده بهم میگه همون اولویت اول رو قبولم. امیدوارم که همینطور باشه.....
وقتی نتیجه بیاد میشه برای جشن گرفتن هم تصمیم گیری کرد(✷‿✷)
+ دعا کنید همون که میخوام قبول بشم🥺
درسته که هنوز مدرک زبان نگرفتم، هنوز کلاس رانندگی نرفتم، هنوز مدرک خوشنویسی ندارم، هنوز کلاس آشپزی نرفتم، هنوز مدرک عکاسی نگرفتم، هنوز استخدام نشدم، هنوز کلاس نقاشی نرفتم، هنوز دوره ی فیلمسازی رو تا آخر نرفتم، هنوز رژیممو درست نکردم، هنوز ماشین نخریدم و هنوز خیلی کارای دیگه انجام ندادم، اما همینجا به خودم قول میدم که همهی تلاشم رو بکنم تا به تکتک اینا برسم و سال بعد، همین موقع همشونو داشته باشم!
امروز سعی کردم تلاش کنم برای هدفم. درسته که هنوز اولشه ولی پیشرفتم خیلی خوب بوده و از خودم راضیم. حدود ساعت ۱۰ نمی دونم چرا یهو تصمیم گرفتم سروش نصب کنم و بعدش که وارد حساب کاربریم شدم بلافاصله وضعیت گذاشتم. یکی دو دقیقه بعد "ی" به وضعیتم واکنش نشون داد و این حقیقتاً از عجایب خلقته.....
این چند روز اخیر دائماً پیتزا پختم. قطعاً هنوزم برام همون همیشگیه، ولی معمولاً آدما وقتی یه چیزی براشون عادی بشه دیگه قدرشو نمی دونن، اصلاً دلم نمیخواد اینجوری بشم. برای همین شاید دیگه درست نکنم تا یه مدت طولانی.....
بی صبرانه منتظر انتخاب رشته هستم و البته امشب مهمون داریم و منتظر اونا هم هستم.😁
دیشب بعد از اینکه برگشتم خونه، درگیر کارهای خودم شدم و یکدفعه پدرم با یه کیک وارد شد.🎂 حقیقتاً غافلگیر شدم. اصلاً توقعش رو نداشتم که برام کیک بخره.
می دونم خیلی خوشحال بود از رتبه ی من، ولی جداً هیچ توقعی از هیچکدومشون نداشتم که کاری برام انجام بدن.....
خلاصه اینکه غافلگیر کننده بود!
رفتم کارنامه ی نهایی کنکور رو گرفتم و....
وای خدااااااااااااااااااااااااا 😍 😍 😍
کل مسیر داشتم جیغ میکشیدم از خوشحالی😂
از رتبهم عکس گرفتم و فرستادم برای بابا. اون لحظه که فرستادم احتمالاً درگیر جلسه بود و فقط بازش کرد، ولی بعدش یه صفحه برام سخنان انگیزشی فرستاد.....
اصلاً نمی تونستم باور کنم که اییینقدددررر خوب شدم!!
+ خدایا ممنونم ازت که اینقدر خوبی 💚 🌱
دیشب همون چندتا آهنگ غمگینی که داشتم رو هم حذف کردم و در عوض چندتا آهنگ انگیزشی به لیست موسیقیم اضافه کردم.😍
امروز بعد از مدتها صبحانه خوردم.(جل الخالق!)
+ نمی دونم دیگران هم اینطورین یا نه ولی من تا مدت ها بعد از اینکه یه چیز جدید می گیرم حالم خوبه.....
از شوق استفاده از هندسفری جدید دیگه نتونستم بخوابم. هنوز دارم باهاش موسیقی گوش میکنم. کاملاً با هندسفری قبلی متفاوته....
+ فردا احتمالاً خیلی مشغول آشپزی بشم😍
امشب با بابا رفتیم و یه هندسفری جدید گرفتم که الآن توی گوشمه. اینقدر سهبُعدی پخش می کنه که اولش فکر کردم به موبایلم وصل نیست و موبایلم بدون هندسفری داره صوت پخش میکنه.🤨
میخوام اگه خدا بخواد امشب زودتر بخوابم.....🥱
من همچنان کمی وقت و یک دنیا کار دارم. هر چند این حالت از نظر من، هنوز حالت بدی نیست، چون کارهایی که دارم رو دوست دارم و دلم میخواد انجامشون بدم. 😁
امروز احتمالاً دوباره «ز» رو می بینم.....
چرا تابستون داره تموم میشه؟ چرا؟!🥺
امشب شیرینی درست کردم برای تولد «ز». البته دلم می خواست یه چیز بهتر درست کنم ولی نشد دیگه.😕
لباسی که براش گرفته بودم رو هم کادو پیچ کردم. تنها چیزی که مونده کارت تبریکه که قرار بود امروز بنویسمش ولی هنوز خالیه. همش تقصیر برقه، درست وقتی که می خواستم بنویسمش برق رفت و بعد هم که کلاً یادم رفت. الآن هم خیلی خسته تر از اونی هستم که روش تمرکز کنم. البته از لحاظ روحی پر از انرژی هستم ولی جسمی نه. به هرحال مهم نیست، هنوز فردا رو دارم.....
تولد «ز» فرداست. بالاخره با مامان رفتیم و براش یه لباس گرفتم. هرچند نمی دونم اندازهش میشه یا نه،ولی امیدوارم که بشه.😁🙈
احتمال میدم که تا فردا از مسافرت برگردن. حتی اگه برنگشته بودن باهاش تماس می گیرم. هرچند من هر بار که میرم مسافرت موبایلم به فنا میره و تماس هام دود میشن، ولی تنها کاری که به ذهنم میاد همینه.....
طی یک اقدام ناگهانی تصمیم گرفتم زبان انگلیسی، عربی و آلمانی رو به طور جدی کار کنم. همین امشب هم شروع کردم به کار کردن. فقط جای یه نوشیدنی خاص خالی بود. آلمانی رو قبلاً تا نزدیکهای A1 کار کرده بودم ولی بعدش مشغول کنکور شدم و رهاش کردم. عربی و انگلیسی هم که رفیق مدرسه ی من بودن.....😁
انگیزه ای که دارم همراهیم میکنه تا زبان یاد بگیرم.....
+ ایده ای دارین برای یادگیری بهترِ زبان؟؟
امروز تقریباً به همه ی کارام رسیدم و از این بابت خوشحالم. در ضمن دو تا آشپزیِ طلب نکرده هم اومد سراغم. این روزا توی قطار تندروی پیشرفت نشستم و هیچ چیز نمیتونه متوقفم کنه. من دیگه به هیچ وجه نمی ایستم...
از دیروز که برگشتیم خونه دلتنگِ خیلی چیزا شدم. پنکیک هر روز صبح، نقاشی، نوشتن، تدریس، غذاهای خودم و خیلی چیزای دیگه.
اما خب، من الآن یه سرما خورده ی بی حال هستم که نمیتونم از جام تکون بخورم.🥲
دقیقاً دو هفته از کنکورم میگذره و من همچنان دارم برای خودم مهمونی های کوچیک تک نفره می گیرم.....😁🤦🏻♀
البته قبل از اینکه از درس دور بشم، یه تدریس خصوصی برداشتم که خیلی هم کیف میده. دختره خیلی باهوشه، در لحظه یاد می گیره. قیافش خیلی بامزه و شیرینه. خلاصه درحال حاضر همه چیز بر وفق مراده.....
خیلی حالم خوبه، فقط همین.....
چند وقته که تصمیم دارم بنویسم ولی انگار یه چیزی نمیذاره. حتی دفتر شرح حالم که هر روز چند صفحه توش چرندیات می نوشتم بیشتر از یکماهه که خالی مونده. حالم این روزا خوبه. با ماژیک، پاستل روغنی، پاستل گچی، آبرنگ و راپید نقاشی می کنم و لذت دنیا رو می برم. در کنارش تدریس خصوصی انجام میدم و باز هم لذت می برم. پارسال با همین دخترک دو روز در هفته درس کار می کردم و امسال چون به کنکور نزدیک تر شده، سه روز در هفته تدریس برداشتم که اولش ترسیدم از زیاد بودنش، اما الآن خوشحالم. امروز چندتا نقاشی متفاوت کشیدم، کارهای متفاوت کردم و البته خونه تکونی مفصلی داشتیم برای مهمونی فردا. این روزا دیگه بابت چیزهایی که قبلاً ازشون ناراحت می شدم ناراحت نمیشم، حتی بهشون اهمیت نمیدم و فکر هم نمی کنم. حتی گاهی وقتی یادم میاد که فلان اتفاق افتاده و متوجه میشم که اصلاً این قضیه برام مهم نیست، تعجب می کنم.....
به هرحال، دنیای عجیبیست و من این دنیای عجیب را دوست می دارم.....
امشب به مناسبت اولین شبی که دیگه دغدغه ی کنکور و آزمون و درس ندارم، میخوام یه کار خاص بکنم که امشب رو به یاد موندنی کنه. میخوام یه مهمونی تک نفره مخصوص خودم بگیرم، تکه های کتاب مورد علاقمو بخونم، فیلم مورد علاقمو ببینم و خلاصه هر کاری که دوست دارم رو بدون هیچ نگرانی و بلاتکلیفی و دغدغه ای انجام بدم.
+ شما چه ایده ای دارین برای مهمونی من؟🥲